کابل همچون خانهی ویرانی که در چنگال توفان میافتد، در یک وضعیت «سقوطِ مداوم» گیر کرده است. هر روز خشتی از آن میریزد. هر روز بد و بدتر میشود. اگر منصفانه و با چشم باز به کابل بنگریم، فقط پیچ و خم مشکلات است و بس. مردم نان ندارند، مردم کار ندارند، مردم آسایش روانی ندارند، مردم امنیت جانی ندارند، مردم از درس و دانشگاه محروماند، مردم پول بیمارستان ندارند، مردم کرایه خانه ندارند، مردم اجازهی خروج برای پیداکردن یک لقمه نان ندارند و… طالبان، مصروف ریش و شلوارند.
بخش عمدهی افزایش این مشکلات به گروه طالبان برمیگردند. طالبان، اکنون که با زور تفنگ حکومت میکنند، به جای آنکه گرهی از کار فروبستهی ما بگشایند، خود، ظلم و ستم میکنند. یکی ازین ظلم و ستمهای نابخشودنی، ستیز با فارسی است.
در مزار واژهی «دانشگاه» را از لوحهی آن دانشگاه برداشتند. وزیر تحصیلات امارت اسلامی میگوید که برداشتن واژهی دانشگاه، «کار قانونی» بوده است. من یاد گابریل گارسیا میافتم. نوشته بود که جنگ و تیر و تفنگ در دهات است، در شهرها مردم را با قوانین میکشند.
چندی پیش ویدیویی در رسانههای اجتماعی دستبهدست شد که افراد طالبان یک جوان پنجشیری و فارسیزبان را تیرباران کردند. این شلیک در یکی از روستاهای پنجشیر بود. دیدیم که جنگِ روستا، شلیک و جنگ شهر، قانون بود. در روستا با تفنگ به جان فارسیزبانان میافتند و در شهر با قیچی به جان فارسی.
ستیز با زبان، ستیز با انسان و در نهایت ستیز با جامعه است. تقریبا پای فارسی از همهجای شهر کابل قطع شده است. من در هیچ شفاخانهی کابل، حتا در شفاخانههای دشت برچی لوحهی فارسی ندیدم. شاید به صورت بسیار استثنایی هنوز بتوان نام و نشان فارسی را در مکانهای تحت کنترول طالبان دید، قانون کلی اما این است که فارسی حذف شود.
هنوز معلوم نیست که عمر حکومت طالبان زیاد دوام کند یا نه، در صورت دوام اما، اگر حذف فارسی همچنان امر قانونی بماند، قتل عامِ هویتی نیز شروع خواهند شد. برای ما جامعهی فارسیزبان، حذف فارسی از شهرها، همان شلیک در دهات است. درست همچنان که در کوهپایههای پنجشیر و دایکندی تفنگ را بیخ گوش جوانان فارسیزبان میگذارند، در شهر قیچی را بیخ زبان ما میگذارند.
با حذف فارسی، آیندهی کابل نیز بسیار تاریک خواهد بود. همان خانهی ویرانی در معرض توفان میماند. وقتی که فارسی حذف میشود، شهرِ تک صدا فقط از بیمنطقی پرخواهد شد: از دروغهای سیاسی. هماکنون نیز طالبان جز دروغهای سیاسی، چیز دیگری به خورد جهان نمیدهند.
با حذف فارسی، کودکان بیادبیات، زنان بیحقوق و فارسیزبانان بیهویت خواهند شد. در زبان مردمی که تحصیل دختران ممنوع، کودکهمسری آزاد، کودکفروشی تجارت و قتل و کشتار اخلاقی باشند، همچون روز روشن است که از ادبیاتِ کودک و ادبیات فمینستی و کثرتگرایی خبری نیست. فقط جنگ و قتل و سانسور است و بس.
این در حالی است که طالبان، از حکومت همهشمول و از «ملت باهم برابر افغانستان» دم میزنند. دروغهای سیاسی زبان پشتو را در همین دمزدنهای طالبان میبینیم. میلانکوندرا نوشته بود که برای حذف ملتی اول زبان او را حذف کن، بعد فرهنگش را از میان ببر و اینطوری آن ملت خودبهخود از بین میروند. طالبانی که از ملت باهم برابر حرف میزنند، میبینیم که با حذف زبان فارسی، چطور در پی براندازی برابری و برتری قومیاند! اگر سر نبریدند، زبان میبرند.
همزمان با جنگ اکراین، طالبان در یک موش و گربهبازی تمامعیار و پنهان از چشم رسانههای جهان، در کنار تلاشیهای خانهبهخانه یکی هم به بازداشت خیابانی پسران خردسال آغاز کردهاند.
چندی پیش، (جمعه، ۱۳ حوت) اولین روز تلاشی خانهبهخانهی طالبان در دشت برچی بود. ساحات قلعهی نو، کتهبلندی، شهرک حاجیاقبال، شهرک مهدیه و دیگر بعضی از نواحی حوزه هجدهم غرب کابل را تلاشی کردند.
همزمان با این تلاشی، طالبان چند تن از پسران زیر ۱۸ سال را نیز از ساحهی قلعهی نو غرب کابل بازداشت کردند. قاسم، پسر ۱۷ ساله است. میگوید طالبان او و چند نفر از رفقایش را از سرک قلعهی نو دشت برچی بازداشت کردند.
او میگوید «هرچند که روز جمعه بود ولی من همچنان مثل جمعههای دیگر امتحان زبان انگلیسی داشتم. حدود ساعات ۱۲ بجه از امتحان کورس خلاص شدم. بیگ کتابهایم در پشتم بود و از صنف بیرون شدم. با چند نفر از همکلاسیهایم باهم بودیم. از سرک، طرف قلعهی نو میرفتیم که چند نفر از افراد گروه طالبان ما را دور دادند. پرسیدند کجا میرویم. گفتیم ما از کورس رخصت شدهایم و خانه میرویم.
گفتند امروز جمعه است و کورس نیست. ما را بازداشت کردند و مورد مواخذه قرار دادند که چرا گروهی میگردیم. گفتند بد ما میآید که شما گروهی گروهی چکر میزنید.»
قاسم میگوید «همین که ما را دور دادند، بدون این که بگویند جرم ما چه بوده است و به چه دلیلی ما را میزنند، از جمله مرا چندین سلی زدند. رویم سرخ شده بود. ترسیده بودم و هیچچیزی نگفتم. حتا نپرسیدم که چرا مرا میزند. فقط سکوت کرده بودم و پیش پایم میدیدم.»
طالبان قاسم و چند رفیق زیر ۱۸ سالش را از جاده بازداشت میکنند و به حوزه میبرند. در حوزه اولین کاری که میکنند، مبایلهای این پسران خردسال را بررسی میکنند. در مبایل هرکدامشان که «موسیقی» پیدا میکنند، خودشان را سیلیکاری و مبایلهایشان را با قنداق تفنگ تکهپاره میکنند. قاسم میگوید «در مبایل من آهنگ زیاد هم نبود. فقط چند آهنگ بود. مبایل را هم تازه خریده بودم. یکی از آنها آمد و مبایل را از دستم گرفت و بررسی کرد. گالریاش را باز کرد. همین که دید در گالری مبایل آهنگ است، فورا مبایل را پیش پایش به زمین زد و بعدش هم زیر قنداق تفنگ گرفت. مبایلم را که تازه خریده بودم، نرم شد.»
قاسم و دوستانش شب در حوزهی طالبان میماند. با این وضعیتِ قتل و تروری که در کابل به راه افتاده است، طالبان اجازهی تماس به خانوادههای بچهها را نیز ندادند. مبایلهای خودشان را هم که شکستانده بودند. خانوادهی قاسم یک شب تمام بیخوابی میکشند.
فردا، حدود ساعات ۷ صبح، یکی از ریشسفیدان طالبان که بنا به گفتهی قاسم به او مولوی میگفتند، میآید. مولوی از بچهها میپرسد که چرا شما را امشب اینجا آورده بودند. آنان میگویند که ما هم نمیدانیم. قاسم میگوید که تازه از کورس بیرون شده بوده که بازداشت شده. مولوی وقتی که میبیند پسر خردسالیست که فقط یک بیگ دارد و چند کتاب، میگوید خانهات برو. به قاسم میگوید که به ناحق تو را سیلی زده و مبایلت را شکستاندهاند. یک چند موعظهی دینی هم میکند و بعد رخصتش میکند.
چند روز پیشتر ازین، طالبان همچنان در یک اقدام مشابه، مهدی، برادر کوچکتر قاسم را هم بازداشت خیابانی کرده بود. از یکی از کوچههای چهلدختران غرب کابل او را نیز به جرم گشتوگذار با رفقایش میگیرند، میبرند حوزه و سیلیکاری میکنند.
این در حالی است که طالبان به جز کابل، در ولایات دیگر نیز پسران خردسال و زیرسن را بازداشت میکنند. منابع محلی میگویند در دایکندی نیز بازداشتهای خیابانی پسران خردسال از سوی طالبان ادامه دارند. به گفتهی منابع محلی و شواهد عینی، طالبان در دایکندی پسران خردسال را به جرم سوابق سیاسی پدران میگیرند. تعدادی از پدران، که شریک حکومت قبلی بودند، با آمدن طالبان و وحشتی که به راه افتاده بود، فرار کردند. اکنون طالبان پسران خردسال آنان را بازداشت و شکنجه میکنند تا پدرانشان پیدا شوند.
منبع:
روزنامه اصلاعات
https://www.etilaatroz.com/137820/the-dark-days-of-kabul-18-taliban-and-street-boys-detained/
کجا رفت آن دانـش و هـوش ما/که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان/ز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیـــم خوار؟/خرد را فکندیم این سان زکار
از آنروز دشـمن بما چیره گشت/که ما را روان و خرد تیـره گشت
به یـزدان که گرما خرد داشتیم/کجا این سر انجام بد داشتیم
#فردوسی
نسل کشی بوسنی به دو نسل کشی توسط نیروهای صرب در سربرنیتسا در سال 1995 و پاکسازی قومی که در سراسر بوسنی توسط ارتش صرب در طول جنگ 1992-1995 انجام گرفته است مربوط میشود. این کشتار را دومین فاجعه انسانی در اروپا پس از جنگ جهانی دوم میدانند. گرچه پس از آنکه در 11 ژوئیه 1995 نیروهای مسلح صرب وارد شهر سربرنیتسا (در بوسنی و هرزگوین امروزی) شدند سازمان ملل پیشتر این منطقه را زیر پوشش امنیتی خود قرار داد اما سربازان صرب در مدت 5 روز اشغال این شهر 8هزار مسلمان را قتل عام کردند.
جنگ بوسنی سرانجام در سال 1995 با مداخله نظامی امریکا و نیروهای ناتو به پایان رسید؛ دادگاههای بین المللی بعدها از این کشتار با عنوان نسل کشی یاد کردند."رادووان کاراجیچ" رییس جمهوری اسبق صربستان و "راتکو ملادیچ" فرمانده اسبق ارتش صربستان، عاملین اصلی این جنایت شناختهشدند که کاراجیچ و ملادیچ به ترتیب در سال 2008 در "بلگراد" و 2011 در "لازاروو" دستگیر شدند.
گفتنی است چندی قبل "گاردین" در گزارشی اعلام کرد که بر اساس اسناد طبقهبندی شده دولتهای امریکا، انگلیس و فرانسه شهر سربرنیتسا را که سازمان ملل "منطقه امن" اعلام کرده بود، تسلیم صربها کردند.
سلام دوستان گرامی بعد از مدت یکسال دوباره به وبلاگ نویسی شروع نمودم امید که مانند گذشته با من همکاری داشته باشید
با احترام
مدیر وبلاگ
نصیراحمد(مجددی)
نام : حضرت علی «رض»
نام پدر : ابوطالب
نام پدر کلان پدری : عبدالمطلب
نام مادر : فاطمه
نام پدر کلان مادری : اسد
نام خانم اول شان : حضرت فاطمة الزهراء «رض»
نام پدر خانم اول شان : حضرت محمد مصطفی «ص»
نام خانوادگی : هاشمی
نام طایفه : قریش
کُنیه شان : ابوالحسن و ابو تُراب
لقب شان : اسدُ الله ، مرتضی ، حیدر
تاریخ تولد شان : «۲۳ » سال قبل ازهجرت،سال« ۶۰۰» م
محل تولد شان : شهر مکة المکرمه
نام کشور : عربستان سعودی
نژاد : عـــــرب
تاریخ اسلام آوردن شان:ابتداء سال اول نبوت،اولین نونهال مسلمان»
سن موقع اسلام آوردن شان : « ۱۰ » ساله
سن موقع اولین ازدواج شان : « ۲۵» ساله
نسبت خانوادگی شان باپیامبر«ص» قبل از اسلام:پسرکاکای پیامبر«ص»
نسبت خانوادگی شان با پیامبر«ص»بعدازاسلام:دامادپیامبر«ص»
وظیفه شان دروقت حیات پیامبر«ص»: کاتب و نویسنده آیات الهی
وظیفه شان در زمان حضرت عثمان«رض» : برجسته ترین مشاور شان
وظیفه شان بعداز وفات حضرت عثمان«رض»: چارمین خلیفه مسلمین
قد و قامت شان : میانه مایل به کوتاهی
رنگ چهره شـــان : گندم گونه
عادات پسندیده شان: عالمی پرهیزگار، زیـــــــرک، دلاور و شجاع ،فقیه متبر در علوم دینی و کلیه علوم زمان خویش
تاریخ هجرت شان ازمکة المکرمه : سال« ۶۲۲» م
محل سکونت شان: شهرمکة المکرمه وبعدازهجرت شهرمدینة المنوره
تعلیم و پرورش: زیر نظر حضرت محمد مصطفی «ص»
همسران شان: حضرت فاطمة الزهراء «رض» « دختر خورد پیامبر «ص» » ، اُم البنین بنت خزام ، لیلی بنت مسعود تمیمی …
پسران شان : حضرت امام حسن ، امام حسین ، محســـــن، عبدالله ، عمر ، ابوبکر ، عباس ، عثمان ، جعفر… «رض»
دختران شان : حضرت زینب ، اُم الکلثوم، رقیه … «رض»
برادران شان : حضرت جعفرطیار «رض» ، طالب، عقیل
خواهر شان : حضرت اُم هانی «رض»
تاریخ به خلافت رسیدن شان: سال « ۳۵» هجری قمری
مدت خلافت شان : سه روز کم ، پنج سال
مقام و منزلت شان : چارمین خلیفه مسلمین و از جمله ده نفر بشارت داده شده بهشتی « عشره مبشره»
تاریخ شهادت شان : سحرگاه « ۲۱» ماه رمضان « در میان راه مسجد در داخل کوچه » سال « ۴۰» هجری قمری
نام قاتل شان : عبدالرحمن بن ملجم « خوارجی »
طول عمرمبارک شان :« ۶۳» سال برابربه طول عمر پیامبر«ص»
مرقد مطهرشان: قول صحیح:کنارمسجدجامع شهرکوفه،عراق
سخنان گهربار حضرت علـــــی «رض»
۱- علم از مال بهتر است زیرا علم تو را حفظ می کند ولی مال را باید خودت نگهـــداری. «عشره مبشره »
۲- بر بنده لازم است که به غیر از الله «ج» از کس دیگر توقع کمک نداشته باشد.
۳- اگر کسی چیزی نمیداند در یاد گرفتن آن نباید شرم کند و یا خجالت بکشد .
۴- مردم فعلاً در خواب اند هرگاه بمیرند تازه از خواب بیدار میشـــوند. « زندگانی خلفای راشدین»
۵- کسی که خود را شناخت به واقعیت که خدا را شنـــاخته است.
۶- صاحب گفتار را نبینید بلکه به خود گفتار نگاه کنـــــید.