تحولات اجتماعی مصر باستان
تحول اجتماعی
جامعه در مصر باستان خانواده های کوچک و بزرگ وابسته به نظام پدر سالاری را در بر می گرفت.
پسر بزرگ خانواده بعد از پدر شخصیت ارشد به شمار می آمد و وارث اصلی بود . چنین ضابطه ای در میان اتروسک هامعتبر بوده و در واقع همین پسر بزرگ آنچه از پدر به جای می ماند یا بخش عمده و قابل ملاحظۀ آن را به ارث می برد. پدر یا پسر به عنوان رئیس خانواده حق داشت اموال خود را به غیر واگذار کند و یا بخشی از آن را برای هر مدتی که بخواهد به هر کسی واگذار کند و پس از مدتی از وی پس بگیرد. مادر خانواده که در واقع رئیسۀ آن جمع خانوادگی به شمار می آمد، از اختیارات ، اعتبار و امتیازات عمده ای برخوردار بود. در این مقطع زمانی مصریان همانند قبطیان قدیم که نیاکانشان بودند، خود را فرزندان مادرانشان می خواندند، نه پدرانشان. این امر نشانۀ همان نظام مادرسالاریدوران بسیار کهن مصر است که به این طریق تظاهر می کرد و از قبطیان به مصریان رسیده است بود. به سخن دیگر زن از اختیارات سیاسی نیز برخوردار بود و می توانست ارکان سیاسی را هدایت کند و حتی بر کشور فرمانروا شود . در این صورت اگر زنی به حکومت می رسید، تاج و تخت مصر رسماً از این مادر به دختر او انتقال می یافت. در مزارع کشاورزی ، مراکز دامپروری، کارگاه های تولیدی و تأسیسات صنعتی و اقتصادی ، زمام داران (فراعنه- شاهان) ، کاهنان متولیان معابد و اشراف ، نه تنها بردگان و اسیران، بلکه مردان آزاد را نیز به کار می گرفته اند. در پاره ای از متون تاریخی مصریان از این دسته از نیروی کار به نام «مِرتو»یاد شده است. این دسته از نیروهای مولد در مراکز تولیدی ، معمولاً گروه هایی را سازمان می دادند که دارای رئیسی بود. این گروه ها یا سرکرده ها در تصاویر و کنده کاری های مقابر بزرگان به صورت کسانی که بر بالای سر اعضای گروه با شلاق و چوبدستی ایستاده اند مجسم شده اند. در دست داشتن تازیانه یا چوبدستی به معنای تلقی دیگران یعنی سایر اعضای گروه به عنوان زیردستان، بردگان یا فرمانبرداران است. گروهی از تحلیل گران مرتوها را بردگان و سرکردگان آنها را صاحبان این بردگان دانسته اند.
در ادارۀ امور جامعه در مصر باستان دبیرانی که کارشناس قلمداد می شده اند عملکرد کارگران را کاملاً زیر نظر داشته و ارزیابی می کرده اند. کارگران در مدت انجام گرفتن کار آذوقۀ خود را به صورت نان، سبزیجات و آشامیدنی دریافت می کرده اند که برای آنان متناسب با نوع کار و تعلق برده درمقولات جوان، میان سال، متخصص، نیمه متخصص، کارگر ساده و جزء یا نیروی کار سالم و توانمند، سهمیه بندی شده بود . چگونگی سازماندهی این برنامه ها بر کسی معلوم نیست در مقاطعی که مصریان نیروهای مولد بیش از حد نیاز در اختیار داشته اند، از بهترین و فعال ترین شان در امر تولید استفاده کرده و حتی بیگاری نیمه وقت نیز معمول بوده. به روایتی این کارگران می توانستند از وقت اضافۀ خود، به کارهای دیگر و در آمدزا بپردازند و به طور موقت به مراکزی که به آنان نیاز دارند، خدمت رسانی کنند. این قبیل کارگران می توانستند از توان و ابتکار خود در امر تولید استفاده کرده و تولیداتشان را به سود خود در بازار به فروش برسانند.
طبقۀ حاکم در مصر آن روزگار شامل نجبای درباری و اشراف زمین دار بود که به آنان «نومارک»می گفته اند. بی تردید این نومارک ها از اخلاف سران نوم های فروپاشیده بوده اند. ارباب ها دارای املاک وسیع بودند که چندین ده و روستا را به طور کامل در برمی گرفت. ادارۀ امور اقتصادی نیز در واقع در دست دیوانیان مصری بود و گروهی از دبیران یا به سخن دیگر کارمندان دولتی و کارشناسان پیوسته براین امور نظارت می کرده اند. بخشی از این املاک اربابان موروثی و به پاس خدماتی که این زمینداران و سایر نجبا و اشراف به فرعون (شاه) می دادند، قطعه زمینی را نیز دریافت می کرده اند . در مصر باستان کاهنان معابد (روحانیان) به عنوان متولیان امور دینی جزو طبقۀ حاکم بوده اند.تحولات اجتماعی در اواخر عهد باستانی مصر میانه به سوی ثروتمند شدن و رفاه کارکنان دولت و کاهنان حرکت می کرد و افزون بر اشراف و نجبای برده دارکارمندان و روحانیان جزء نیز می توانستند از خدمات بردگان به صورت موقت یا تمام وقت استفاده کنند. این افراد می توانسته اند گاهی دو یا سه برده را به خدمت بگیرند. بیشتر این بردگان کنیزان جوان بوده اند. این دسته از مردم مصر گرچه به رفاه متعارف و در عین حال محدودی دست یافته بودند، ولی نمی توانسته اند، قبور مجلل و با شکوه برای خود تدارک ببینند، ولی سر درقبور و سردابه های کوچک مقابرشان با کتیبه ها و نقوش آراسته می شده است. هر مصری اعم از اشرافی و کارمند کاهن که دارای قبور مجزا و نسبتاً مجهز که جلب توجه بکند، بودند ، برسردر قبرشان متن کوتاهی به صورت کتیبه های فشرده، بیوگرافی (زندگی نامه) آنان نقر می گردید و در فراعنه این متن مفصل، گسترده و با حروف گرانقیمت نقر می شده است. زندگی دنیوی اشراف مصری، زندگی اخروی آنان را نیزرقم می زده و مجسم می کرده است.مقام و منزلت اشرافیت و نجیب زادگی نیز همانند مقام فرعونی و کهانت موروثی بوده است. از اشراف و نجبا و بزرگان و صاحبمنصبان زمین و مواریث دیگر به فرزندانشان به ترتیب اولویت تعیین شده، به وسیلۀ قانون می رسید. در بسیاری از موارد و براساس اسناد، گزارش ها و روایاتی که مصرشناسان به دست آورده و دریافت کرده اند، مشاغل مهم لشکری و کشوری نیز موروثی بوده است. ظاهراً در جامعۀ مصر باستان از وجود طبقات منفک از یکدیگر همانند آنچه در فنیقیه و سومر و بابل بوده است، سخنی به میان نیامده است، ولی نظام طایفه ای و پدرسالاری و وجود و حضور اشراف، کاهنان، نجبا و ثروتمندان و صاحبمنصبان در رأس امور، حاکی از آن است که مصریان نیز پای بند به اصول سلسله مراتبکه رابطۀ مستقیم با مالکیت و ثروت و تعلقات خانوادگی دارد، داشته است. هر گاه در مصر رویدادی غیرمترقبه به وقوع می پیوست، آنان که تهیدست بودند، از همه بیشتر آسیب و زیان می دیدند ، در حالی که اشراف و اغنیا می توانسته اند ، مدتی را به خوبی و خوشی روزگار بگذرانند. این دسته از مصریان تکیه گاه مستحکمی به نام هیئت حاکمه داشته اند که در رأس آن فرعون قرار داشت و هرگاه موقعیت فرعون رو به ضعف و تزلزل می نهاد ، اشراف ، اغنیا و کاهنان معابد نیز آسیب پذیر می شدند.یک اصل کلی در جوامع شرقی بیش از هر چیز معتبر و در جامعه متبلور بوده است و آن این است که مصریان نیز همانند سومریان دو رکن اصلی یعنی هیئت حاکمه و اشرافیت زمین دار را از یکدیگر منفک و متمایز نمی شمرده اند، به سخن دیگر اشراف و اغنیا و فراعنۀ مصر متقابلاً به بقای یکدیگر می اندیشیدند. هرگاه جنگی در می گرفت و فرعون به کمک مالی نیازمند می شد، اشراف و اغنیا گره گشای او می شدند و متقابلاً فرعون در حفظ موقعیت آنان می کوشید تا آسیبی به ثروت و سرمایۀ آنان وارد نیاید. اگر فرعون سقوط می کرد، حاکمان جدید به اشراف و اغنیا هبچ گونه ترحمی روا نمی داشتند و اگر اشراف و اغنیا تهیدست می شدند، برنامه های لشکری و کشوری فرعون ناکام می ماند و به این ترتیب این دو گروه متقابلاً در حفظ یکدیگر مجدانه می کوشیده اند. این امر یک سلسله تحولات سیاسی را در بر می گرفته است که پیوسته فرعون یا اشراف در این تحولات برنده نبوده اند.