خراسان جاویدان

حضرت علی : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

خراسان جاویدان

حضرت علی : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

خاک وطن

خاک وطن

همان بهشت که گویند نزهت آباد است       به چشم نظر خاک پاک اجداد است

وطن چه روضه فرحت فزاست نام خدا   کزین فضای دلاویز خاطرم شاداست

هر آن که  حرمت  مام وطن نگه دارد      به پیش اهل نظربهترین اولاداست

به  زیر بار غلامی  کسی  مرو  زنهار    که این حدیث زآزاده گان مرایاداست

زبرگ ریزان خزان وفسردن  است  ایمن          دراین چمن چوهمی سرو هرکه آزاداست

همین ترانه زآزاده گان  رسددرگوش       که  آبروی  اسیران  مدام برباد  است

هزار خسرو وپرویز گشت خاک هنوز      زفیض کوهکنی  زنده نام  فرهاد است

به سروهوای وطن خوش بود که حب وطن          به هر  که  داد  خدا  دولت  خداداد  است

کنون که غیر نه بسته است دست وپای ترا          مدد  رسان وطن  باش  وقت  امداداست

 

ازملک الشعرا قاری عبدالله

 

 

ابومعشر بلخی

                    ابومعشر بلخی
این دانشمند بزرگ شرقی از یک خانوده تازه مسلمان در شهر بلخ بدنیا آمد. آورده اند موقعی که  او  طلبه ای پیش  نبود، یک
روز استادش بالای منبر گفت:مردی بنام بیدبخت دربغدادهیئت
ونجوم تدریس می کند درحالی که از پیروان بودا و بت پرست
است-همین شخص وقتی نزد خلیفه می رود همه به او تعظیم و
تکربم می نمایند وبا عزت واحترام او را نزد خلیفه می نشانند.
هیچکس خبر ندارد که اوکافر است و فقط من به  اسرار  اوپی
برده ام.
ابومشعر که خیلی متعصب بودبا شنیدن این سخنان دشنه  زهر
آگینی در زیر لباسش مخفی می کند و به بغداد می رود تا استاد
بیدبخت  را به  قتل برساند. همین که  وارد مجلس درس او می
شود ناگهان آن استاد به (ابومشعر) می گوید: فرزندم از  راهی
دور آمده ای کارد زهرآگین به زیرلباست قرار داده ای که مرا
به قتل برسانی از این کارتوبه کن.اکنون برخیزوباشاگردان من
مصافحه کن تو در نجوم و ریاضیات استادی نامورخواهی شد.
ابومشعر وقتی این سخنان را شنید مات و مبهوت  ماند و دست
استاد را بوسید وگفت:استاد بزرگوار چگونه به  حال  من  آگاه
شدید؟استاد بیدبخت از جزوه دان خود او راقی را بیرون کشید
وگفت:«عادت من بر این است که هرشب واقعه فردای خود را
با حساب نجومی استخراج کنم.دیشب بنابر حساب دانستم  فراد
جوانی به صورت دانشجو با کارد زهر آگین به قصد کشتن من
می آید-وقتی امروز تو را دیدم یقین دانستم که توهمان شخصی
هستی که چشم براهش بودم »ابومشعر نزدهمین استاد تحصیلا
تش را در نجوم و حکمت  و ریاضیات منحصر ساخت.
از کتابهای او : اثبات  علم النجوم،  کتاب الامصار، کتاب الجمهره،
اسرارالنجوم و تقویم البدان است که از حیث وقت محاسبات نجومی
و صحت احکامی بی نظیر شناخته شده است.پادشاهان و امرای وقت
نسبت به نظرها و احکام ابومشعر اعتقادی کامل داشتند.اوقریب چهل
کتاب در علم نجوم تالیف کرد.
ابومشعر بلخی درسال ۲۷۲ هجری  قمری  در  سن  صد سالگی در
شهر واسطه بدرود حیات گفت.

اسلام در اروپا

اسلام در اروپا    وان کنینگسولد  ترجمه: حسن شاه‏بیگ

منبع :تاریخ ما

خصومت تاریخى میان قسمت‏هاى غربى و شرقى اروپا، در سنت‏هاى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى متباین که حتى تا زمان حال ادامه یافته، انعکاس یافته است و بر تباینات میان شرق و غرب اروپا تاثیر به سزایی داشته است. رشد و توسعه در یک قسمت از اروپا اغلب همراه با افول و تخریب در قسمت‏هاى دیگر بود. در طى اواخر قرون وسطى، قدرت‏هاى مسیحى غربى در حال فتح مجدد آخرین سرزمین‏هاى مسلمانان در اسپانیا و حوزه مدیترانه بودند. در طى قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم، آنها آخرین آثار اسلام در غرب را ریشه‏کن کردند. در این زمان، ترک‏ها خود را آماده فتح قسطنطنیه (۱۴۵۳) و پیشرفت‏به سمت مناطقى از اروپاى جنوب شرقى، دولت‏هاى جدید بالکان مى‏کردند. به هر حال با خلع سلاح امپراتورى عثمانى، تسلط قوانین کمونسیتى و احیاى مجدد ملى‏گرایى باعث اضمحلال اسلام اروپایى جنوب شرق گردید و بیشتر میراث و زیربناى قدیمى خود را از بین برد و اروپاى غربى درهاى خود را به روى جمعیت‏هایى از مهاجرین و پناهندگان مسلمان گشود. گروههاى عمده‏اى از مسلمانان در حال حاضر در تمام کشورهاى اروپاى غربى حضور دارند.

 


 

 

ادوار و گروهها در تاریخ اسلام اروپا

تاریخ پیش از عصر مدرن اسلام در اروپاى غربى، شامل دو قسمت مى‏شود. قسمت اول، از قرن هشتم تا پایان قرن پانزدهم در سرزمین‏هایى مى‏باشد که تحت‏سلطه مسلمانان بودند; جایى که اسلام یک موقعیت اکثریتى را دربرمى‏گرفت. جداى از اسپانیاى مسلمان، این موردى بود که نمود خود را در طى دوره‏هاى متعددى در چند جزیره حوزه مدیترانه و ناحیه‏هاى کوچکى که در جنوب فرانسه و جنوب ایتالیا واقع بودند، نشان مى‏داد. قسمت دوم، راجع به تاریخى از اسلام مى‏شود که در آن مسلمانان در اقلیت واقع شده‏اند و این قضیه از حدود قرن نهم شروع مى‏شود، وقتى که حکمرانان مسیحى، مخصوصا در شبه جزیره ایبریا (Peninsula Iberian) تصمیم گرفتند تا دیگر به اعدام اسرا مبادرت نورزند و در عوض، آنان را به عنوان برده فروخته و یا به استخدام خود در آوردند. از اواخر قرن یازدهم، پدیده اجتماعى برده‏هاى مسلمان در سرزمینهاى مسیحى بطور قابل توجهى رو به اهمیت نهاد، خصوصا در شبه جزیره ایبریا، ایتالیا، جنوب فرانسه، سیسیل و جزایر بالاریک (Balearic) . در این برهه از تاریخ، مسلمانان این مناطق تحت فشار مضاعف جامعه و کلیسا براى گرویدن آنها به مسیحیت و استحاله در جامعه خود بودند.

براى بعضى از پادشاهى‏هاى شبه جزیره ایبریا، دوره از قرن دوازدهم تا شانزدهم استثنایى در این زمینه مى‏باشد. وقتى که سرزمین‏هاى وسیعى از اسپانیاى مسلمان، توسط پادشاهان مسیحى دوباره فتح گردید، با وجود اعتراضات همیشگى کلیساى کاتولیک، آزادى و حمایت مذهبى به جمعیت‏هاى مسلمان محلى داده شد. اما بعد از سقوط گرانادا ( Granada) (1492)، این جمعیت‏ها به زور تعمید داده شدند و سرانجام در اوایل قرن هفدهم، با داغ و نشان “رافضیان علاج ناپذیرى” که بر آنها نام مى‏نهادند، عمدتا آنها را به آفریقاى شمالى مى‏راندند. با این حال، این کار باعث پایان‏یافتن پدیده بردگان مسلمان نگردید. حضور آنها در کشورهاى اروپایى اطراف حوزه مدیترانه، بدون هیچ‏گونه وقفه‏اى، تا قرن نوزدهم به ثبت رسیده است. فقط دوره روشنفکرى که به دنبال انقلاب فرانسه بوجود آمد، بیانیه آزادى مذهبى به عنوان حقى از حقوق جهانى بشر و لغو برده‏دارى، بوجود آورنده شرایط لازم براى عصر مدرن در اسلام اروپاى غربى بود.

در اواخر قرن بیستم، حدود ۱۸ میلیون مسلمان در اروپا با تقریب‏۹ میلیون در اروپاى غربى و۹ میلیون در اروپاى شرقى وجود دارند. علاوه براین، جمعیت‏هاى کوچکى از چندهزار نفر مسلمان در مجارستان و فنلاند زندگى مى‏کنند. مسلمانان مجارستان از نسل‏هاى تاتار و مهاجرین کریمه‏اى (Crimean) مى‏باشند که به ترتیب در قرون چهارده و پانزده و قرون هفده و هیجده به این کشور آمدند. جمعیت مسلمانان فنلاند شامل مردمى از ریشه ترک تاتار ( Turko-Tatar) از مناطق ایدل اورال (Idel Ural) و ولگا (Volga) مى‏باشند که عمدتا بعد از انقلاب کمونیستى‏۱۹۱۷ به این کشور آمدند.

تعداد زیادى از مسلمانان با ریشه اروپایى، عمدتا در میان جمعیت دولت‏هاى بالکان دیده مى‏شوند. آنان از نسل گروههاى مختلفى که در زمان حکمرانى عثمانى‏ها به دین اسلام مشرف شدند و همچنین از نسل گروههاى مسلمانى از لحاظ ریشه غیراروپایى، مخصوصا ترک‏ها مى‏باشند. در نظر تاریخ درازمدتى که داشته‏اند، شامل بسیارى از این گروهها از هر زمینه اجتماعى مى‏شوند که در میان آنها مى‏توان به نخبگان مذهبى، فکرى، هنرى و تجارى اشاره کرد. با این حال، در اروپاى غربى شاهد تنوع اجتماعى بسیار کمترى در اسلام هستیم. در اصل اسلام هنوز دین مهاجرین، با درصد بالایى از کارگران آموزش ندیده، تعداد کمى از بازرگانان و کارمندانى از طبقه پایینتر را شامل مى‏گردد و فاقد یک دین پرورش یافته و رهبرى معنوى است. عامل مهم دیگرى که در تعیین وضعیت اجتماعى – قضایى آنها نقش بازى مى‏کند، این حقیقت است که تعدادى از آنها هنوز هم ملیت دولت اروپاى غربى را که در آنجا زندگى مى‏کنند، بدست نیاورده‏اند. بنظر مى‏رسد که احتمالا فرآیند قبول تابعیت، چنددهه بیشتر طول مى‏کشد تا بطور کامل تکمیل گردد.

گروندگان به اسلام را مى‏توان در همه کشورهاى اروپاى غربى یافت، اما تعداد آنها بسیار کم است. برجسته‏ترین آن، از طریق ازدواج زنان با مسلمانان بوجود آمده که عملا یک نقش پیشروى در پایه‏ریزى سازمان‏هاى زنان مسلمان – که از همه گروههاى قومى مسلمان عضو مى‏پذیرد – دارا مى‏باشد. تعداد گروندگان مرد خیلى کمتر است، با این حال نقش مهمى در فرآیندهاى مذاکره و ارتباطات متقابل فرهنگى میان گروههاى مسلمان از یک طرف و دولت‏ها و جوامع اروپاى غربى از طرف دیگر بازى مى‏کنند. بعضى از آنها به عنوان محقق و نویسنده هم در غرب و هم در جهان اسلام معرفى شده‏اند. از میان آنها مى‏توان از روزنامه نگار اتریشى آقاى لئوپلدوایس، محمد اسد که قبل از جنگ جهانى دوم به دین اسلام مشرف شد و از فیلسوف فرانسوى آقاى روژه گارودى نام برد. اندلس اسپانیا تنها منطقه در اروپا مى‏باشد که در آن، گروندگان مرد به اسلام قابل توجه مى‏باشد و این منطقه تحت تاثیر نوع خاصى از منطقه‏گرایى قرار گرفته است. از این طریق، تنها منطقه‏اى در اروپا مى‏باشد که در آن مى‏توان تشرف به اسلام را به عنوان بازیافتى از هویتى که در طى چندین عصر تحت فشار بوده است، تجربه نمود. (بعضى از آفریقایى – آمریکایى‏ها در ایالات متحده به شیوه مشابهى ادعا مى‏کنند که بازگشت آنها به اسلام بازگشتى به دین اولیه آنها مى‏باشد.)

مهاجرین مسلمان در اروپاى غربى را مى‏توان به سه گروه دسته‏بندى کرد: اولین گروه از آنها شامل ساکنانى مى‏شود که از مستعمرات پیشین بدانجا آمده‏اند. در میان آنها مى‏توان از گروههایى یاد کرد که رابطه تنگاتنگى با ارتش‏هاى استعمارى اروپایى داشته‏اند و در زمان استعمارزدایى ترجیح دادند که کشور خود را ترک گویند. براى نمونه مى‏توان از سربازان سابق الجزایرى و ملوکان و خانواده آنها در فرانسه و هلند یاد کرد. دیگرانى را که مى‏توان در این دسته جاى داد، عبارت از مردمى هستند که به عنوان مهاجر در مسعتمرات سابق اقامت گزیده‏اند، جایى که آنها جوامع خود را به عنوان اقلیت‏هاى قومى بنا نهاده‏اند. اقامت آنها در اروپا نتیجه‏اى از مهاجرت دوم آنها بود که عمدتا با توجه به دلایل اجتماعى – اقتصادى و سیاسى صورت پذیرفته است. در میان آنها بسیارى از کارگران حرفه‏اى، بازرگانان و کارمندان دیده مى‏شوند. براى نمونه مى‏توان از هندى‏هایى که از آفریقاى شرقى آمده بودند و مهاجرین سورینامى (Suriname) که در انگلستان و هلند هستند، نام برد.

دسته دوم مهاجرین مسلمان عمدتا شامل کارگران آموزش ندیده و خانواده آنها مى‏شود. آنها از کشورهاى اطراف حوزه مدیترانه، شبه قاره هند و پاکستان و دیگر کشورهاى مسلمان در خاور دور و نزدیک مهاجرت کرده‏اند. شروع اولیه این فرایند، مهاجرت به طرف فرانسه و انگلستان بوده است که قبل از جنگ جهانى دوم به منصه ظهور رسید، ولى در دیگر کشورها عمدتا محدود به اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مى‏باشد. مخصوصا از اواخر دهه ۱۹۷۰ به بعد، فرآیند اتحاد بخشى مجدد به خانواده – که مبنایى براى نهادینه کردن زیرساخت مذهبى بود – شروع شده بود.

در بعضى کشورها گروههایى از یک قوم یا منطقه جغرافیایى ویژه، ریشه در اکثریت‏ساکنین مسلمان دارند. این موردى است که مى‏توان براى مهاجرین از مغرب و آفریقاى غربى در فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و بلژیک و براى مسلمانان مهاجر از شبه قاره هند، پاکستان در انگلستان مثال آورد. در مقایسه با جوامعى که در آنها زندگى مى‏کنند، تحرک اجتماعى در میان نسل‏هاى دوم و سوم این گروهها خیلى محدود باقى مانده است. درصد بیکارى در میان آنها بصورت بااهمیتى، از گروههاى خودرو بالاتر است.

جریان اخیر مهاجرین مسلمان شامل پناهندگان سیاسى از کشورهاى گوناگونى مى‏شود. درصد مهمى از آنها وجود دارند که به شیوه‏هاى گوناگون، به تحصیلات بالاتر (غیرمذهبى) مثل دانشگاهها راه پیدا کرده‏اند. بسیارى از آنها دیدگاه سکولارى دارند و تاکنون نیز هیچ جامعه مسلمانى با یک رهبرى ویژه پایه‏ریزى نکرده‏اند. با این حال، آنها نقش مهمى در فعالیت‏هاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى در یک زمینه جامعترى را به عهده دارند. با توجه به سیاست‏هاى دولتى موجود، تمرکز پناهندگان از کشورهاى بخصوصى را مى‏توان در دولت‏هاى معینى یافت. بطور مثال، جوامع ایرانى مهمى در ایتالیا و سوئد بنا نهاده شده‏اند.

 

ادامه مطلب ...

معنی کشورها


افغانستان:سرزمین قوم افغان( فارسی)

آرژانتین:سرزمین نقره(اسپانیایی)
آفریقای جنوبی:سرزمین بدون سرما(آفتابی) جنوبی(لاتین،یونانی)
آفریقای مرکزی:سرزمین بدون سرما(آفتابی) مرکزی(لاتین،یونانی)
آلبانی:سرزمین کوهنشینان
آلمان:سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی – ژرمنی)
آنتیگوا و باربودا:
آندورا:
آنگولا:از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)
اردن:
اریتره:
ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی-ترکی-فارسی/ دری)
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)
استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)
استونی: راه شرقی (ژرمنی)
اسرائیل: جنگیده با خدا (عبری)
اسکاتلند:سرزمین اسکات ها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین)
اسلوواکی:
اسلوونی:                                                    


اکوادور:خط استوا (اسپانیایی)
الجزایر:جزیره ها(عربی)
السالوادور:رهایی بخش مقدس(اسپانیایی)
امارات متحده عربی:شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)
اندونزی:مجمع الجزایر هند(فرانسوی)
انگلیس:سرزمین پیر استعمار(ژرمنی)
اوروگوئه:شرقی
اوکراین:منطقه مرزی(اسلاوی)
اوگاندا:
ایالات متحده امریکا:از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله (یونانی)
ایران: سرزمین آریایی‌ها٬ برگرفته از واژهٔ «آریا» بمعنی نجیب و شریف
ایرلند: سرزمین قوم ایر(انگلیسی)
ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)
باربادوس:
باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)
بحرین: دو دریا (عربی)
برزیل: چوب قرمز
برونئی:
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان(لاتین)
بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه میداده.
بلغارستان:
بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژه‌ای بومی به معنای آب گل آلود
بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)
بنین:
بوتان: تبتی تبار
بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبان‌های موره -دیولا)
بوروندی:
بوسنی و هرزگوین:
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین
پاپوا گینه نو:
پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان
پالائو:
پاناما:جای پر از ماهی(زبان کوئِوا)
پرتغال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)
پرو:
پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)
تاجیکستان: سرزمین تاجیک ها(فارسی /دری)
تانزانیا:این نام از همامیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است
تایلند:سرزمین قوم تای
تایوان:
ترکمنستان: سرزمین ترک +ایمان=ترکیمان=ترکمان= ترکمن(سرزمین تورک هایی که مسلمان شده اند)،مربوط به سده های آغازین اسلام
ترکیه: سرزمین قوی‌ها (ترکی با پسوند عربی)
ترینیداد و توباگو:
توگو:
تونس:
تونگا:
تووالو:
جامائیکا: سرزمین بهاران
جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل می گفتند(زبان آفار)
چاد: دریاچه ( زبان بورنو)
چک:
چین:سرزمین مرکزی(چینی)
دانمارک: مرز قوم “دان”
دومینیکا:
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)
روآندا:
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)
روسیه سفید (بلاروس):درخشنده(روس) سفید(روسی)
رومانی: سرزمین رومی ها
زامبیا:
زئیر:
زلاند نو:زلاند جدید(زلاند نام یکی از استان های هلند به معنای دریاست)
زیمبابوه:
ژاپن: سرزمین خورشید تابان(ژاپنی)
سائوتومه و پرنسیپ:
ساحل عاج:ساحل عاج
ساموآ:
سان مارینو:
سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)
سلیمان جزایر:از نام حضرت سلیمان
سنت کیتس ونویس:
سنت لوسیا:
سنت وینسنت و گرنادین:
سنگاپور:
سنگال:
سوئد: سرزمین قوم “سوی”
سوازیلند:سرزمین قوم سوازی
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان(عربی)
سورینام:
سوریه: سرزمین آشور (سامی)
سومالی:
سیرالئون: کوه شیر
سیشل:
شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)
صحرا:بیابان(عربی)
صربستان:سرزمین قوم صرب(یوگسلاوی: سرزمین اسلاو های جنوب)
عراق: شاید ازایراک به معنای ایران کوچک(فارسی)
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است. سعود یعنی خوشبخت.
عمان:
غنا:
فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)
فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن
فنلاند:سرزمین قوم “فن”
فیجی:
فیلیپین:از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
قبرس:
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)
قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)
قطر:شاید به معنای بارانی(عربی)
کاستاریکا:ساحل غنی(اسپانیایی)
کامبوج:
کامرون:
کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)
کرواسی:
کره جنوبی:
کره شمالی:
کلمبیا:سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)
کنگو :
کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)
کوبا:
کومور:
کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)
کیپ ورد:
کیریباسی:
گابون:
گامبیا:
گرجستان:سرزمین کشاورزان(یونانی)
گرنادا:
گواتمالا:
گینه:
گینه استوایی:
گینه بیسائو:
لائوس:
لتونی: (لاتویا)
لبنان:سفید(عبری)
لسوتو:
لوگزامبورگ:
لهستان: سرزمین قوم “له”
لیبریا: سرزمین آزادی
لیبی:
لیتوانی:
لیختن اشتاین:
ماداگاسکار:
مارشال جزایر:
مالاوی:
مالت:
مالدیو:
مالزی:
مالی:
مجارستان:سرزمین قوم مجار (مجاری)
مراکش: (مغرب)
مصر: شهر – آبادی
مغولستان:
مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین‌ها (یونانی)
مکزیک:اسپانیای جدید(اسپانیایی)
موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین)
موریس:
موزامبیک:
مولداوی:
موناکو:
مونته نگرو:
میانمار: (برمه)
میکرونزی:مجمع الجزایر کوچک(فراسوی)
نائورو:
نامیبیا:
نپال:
نروژ: راه شمال
نیجر: سیاه (لاتین)
نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین)
نیکاراگوئهدریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)
واتیکان: گرفته شده از نام تپه‌ای به نام واتیکان (اتروسکی)
وانواتو:
ونزوئلا: ونیز کوچک
ویتنام: اقوام “ویت” جنوبی(ویتنامی)
ویلز:بیگانگان(ژرمنی)
هائیتی:
هلند: سرزمین چوب (آلمانی)
هند:پر آب (فارسی باستان)
هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)
یمن: خوشبخت
یونان: سرزمین قوم “یون”

آئین هندوگرایی در افغانستان

آئین هندوگرایی در افغانستان از قرن ها پیش تا ورد اسلام به این کشور در افغانستان وجود داشته است. آیئن هندو در افغانستان بر می گردد به عصر ودیک. در آن زمان افغانستان دارای فرهنگ مشترک با هند بود

 

جمعیت و فرهنگ

برطبق آمار سال ۱۳۶۹ شمسی تعداد هندو های افغانستان نزدیک به ۳۰،۰۰۰ نفر تخمین زده شده است.اکثر هندو ها و سیک های افغان داری اصلیت پنجابی، سیندی، کابلی و قندهاری هستند.اکثر هندو های افغان ساکن شهر های کابل، قندهار و غزنی هستند.لوی جرگه افغانستان ۲ چوک را برای نماینده های هندو در این مجلس دارد.متن صفحه.

فشار ها دینی

در زمان حکومت طالبان، علمای دینی فتوای را صادر کردند که بر مبنای آن تمام غیر مسلمان های افغان می بایست داری یک تکه پارچه زرد روی پیراهن و در جیب خود داشته باشند. این فرمان در ۲۲ مارس توسط مولوی عبدل ولی ار رادیو صدای کابل اعلام شد. این فرمان سیک ها را در بر نمی گرفت چون سیک داری توربان مخصوص به خود بودند که می شد آن ها را به راحت از دیگران شناسایی کرد.زنان در این دوران مجبور به استفاده از چادری همانند دیگر زنان افغان بودند.