خراسان جاویدان

حضرت علی : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

خراسان جاویدان

حضرت علی : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

ستیز با فارسی

کابل همچون خانه‌ی ویرانی که در چنگال توفان می‌افتد، در یک وضعیت «سقوطِ مداوم» گیر کرده است. هر روز خشتی از آن می‌ریزد. هر روز بد و بدتر می‌شود. اگر منصفانه و با چشم باز به کابل بنگریم، فقط پیچ و خم مشکلات است و بس. مردم نان ندارند، مردم کار ندارند، مردم آسایش روانی ندارند، مردم امنیت جانی ندارند، مردم از درس و دانشگاه محروم‌اند، مردم پول بیمارستان ندارند، مردم کرایه خانه ندارند، مردم اجازه‌ی خروج برای پیداکردن یک لقمه نان ندارند و… طالبان، مصروف ریش و شلوارند.

بخش عمده‌ی افزایش این مشکلات به گروه طالبان برمی‌گردند. طالبان، اکنون که با زور تفنگ حکومت می‌کنند، به جای آن‌که گرهی از کار فروبسته‌ی ما بگشایند، خود، ظلم و ستم می‌کنند. یکی ازین ظلم و ستم‌های نابخشودنی، ستیز با فارسی است.

در مزار واژه‌ی «دانشگاه» را از لوحه‌ی آن دانشگاه برداشتند. وزیر تحصیلات امارت اسلامی می‌گوید که برداشتن واژه‌ی دانشگاه، «کار قانونی» بوده است. من یاد گابریل گارسیا می‌افتم. نوشته بود که جنگ و تیر و تفنگ در دهات است، در شهرها مردم را با قوانین می‌کشند.

چندی پیش ویدیویی در رسانه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد که افراد طالبان یک جوان پنجشیری و فارسی‌زبان را تیرباران کردند. این شلیک در یکی از روستاهای پنجشیر بود. دیدیم که جنگِ روستا، شلیک و جنگ شهر، قانون بود. در روستا با تفنگ به جان فارسی‌زبانان می‌افتند و در شهر با قیچی به جان فارسی.

ستیز با زبان، ستیز با انسان و در نهایت ستیز با جامعه است. تقریبا پای فارسی از همه‌جای شهر کابل قطع شده است. من در هیچ شفاخانه‌ی کابل، حتا در شفاخانه‌های دشت برچی لوحه‌ی فارسی ندیدم. شاید به صورت بسیار استثنایی هنوز بتوان نام و نشان فارسی را در مکان‌های تحت کنترول طالبان دید، قانون کلی اما این است که فارسی حذف شود.

هنوز معلوم نیست که عمر حکومت طالبان زیاد دوام کند یا نه، در صورت دوام اما، اگر حذف فارسی هم‌چنان امر قانونی بماند، قتل عامِ هویتی نیز شروع خواهند شد. برای ما جامعه‌ی فارسی‌زبان، حذف فارسی از شهرها، همان شلیک در دهات است. درست هم‌چنان که در کوه‌پایه‌های پنجشیر و دایکندی تفنگ را بیخ گوش جوانان فارسی‌زبان می‌گذارند، در شهر قیچی را بیخ زبان ما می‌گذارند.

با حذف فارسی، آینده‌ی کابل نیز بسیار تاریک خواهد بود. همان خانه‌ی ویرانی در معرض توفان می‌ماند. وقتی که فارسی حذف می‌شود، شهرِ تک صدا فقط از بی‌منطقی پرخواهد شد: از دروغ‌های سیاسی. هم‌اکنون نیز طالبان جز دروغ‌های سیاسی، چیز دیگری به خورد جهان نمی‌دهند.

با حذف فارسی، کودکان بی‌ادبیات، زنان بی‌حقوق و فارسی‌زبانان بی‌هویت خواهند شد. در زبان مردمی که تحصیل دختران ممنوع، کودک‌همسری آزاد، کودک‌فروشی تجارت و قتل و کشتار اخلاقی باشند، همچون روز روشن است که از ادبیاتِ کودک و ادبیات فمینستی و کثرت‌گرایی خبری نیست. فقط جنگ و قتل و سانسور است و بس.

این در حالی است که طالبان، از حکومت همه‌شمول و از «ملت باهم برابر افغانستان» دم می‌زنند. دروغ‌های سیاسی زبان پشتو را در همین دم‌زدن‌های طالبان می‌بینیم. میلان‌کوندرا نوشته بود که برای حذف ملتی اول زبان او را حذف کن، بعد فرهنگش را از میان ببر و این‌طوری آن ملت خودبه‌خود از بین می‌روند. طالبانی که از ملت باهم برابر حرف می‌زنند، می‌بینیم که با حذف زبان فارسی، چطور در پی براندازی برابری و برتری قومی‌اند! اگر سر نبریدند، زبان می‌برند.

حسن ادیب

چه زیبا سرود فردوسی


کجا رفت آن دانـش و هـوش ما/که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان/ز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیـــم خوار؟/خرد را فکندیم این سان زکار
از آنروز دشـمن بما چیره گشت/که ما را روان و خرد تیـره گشت
به یـزدان که گرما خرد داشتیم/کجا این سر انجام بد داشتیم
#فردوسی