اسلام در اروپا وان کنینگسولد ترجمه: حسن شاهبیگ
منبع :تاریخ ما
خصومت تاریخى میان قسمتهاى غربى و شرقى اروپا، در سنتهاى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى متباین که حتى تا زمان حال ادامه یافته، انعکاس یافته است و بر تباینات میان شرق و غرب اروپا تاثیر به سزایی داشته است. رشد و توسعه در یک قسمت از اروپا اغلب همراه با افول و تخریب در قسمتهاى دیگر بود. در طى اواخر قرون وسطى، قدرتهاى مسیحى غربى در حال فتح مجدد آخرین سرزمینهاى مسلمانان در اسپانیا و حوزه مدیترانه بودند. در طى قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم، آنها آخرین آثار اسلام در غرب را ریشهکن کردند. در این زمان، ترکها خود را آماده فتح قسطنطنیه (۱۴۵۳) و پیشرفتبه سمت مناطقى از اروپاى جنوب شرقى، دولتهاى جدید بالکان مىکردند. به هر حال با خلع سلاح امپراتورى عثمانى، تسلط قوانین کمونسیتى و احیاى مجدد ملىگرایى باعث اضمحلال اسلام اروپایى جنوب شرق گردید و بیشتر میراث و زیربناى قدیمى خود را از بین برد و اروپاى غربى درهاى خود را به روى جمعیتهایى از مهاجرین و پناهندگان مسلمان گشود. گروههاى عمدهاى از مسلمانان در حال حاضر در تمام کشورهاى اروپاى غربى حضور دارند.
ادوار و گروهها در تاریخ اسلام اروپا
تاریخ پیش از عصر مدرن اسلام در اروپاى غربى، شامل دو قسمت مىشود. قسمت اول، از قرن هشتم تا پایان قرن پانزدهم در سرزمینهایى مىباشد که تحتسلطه مسلمانان بودند; جایى که اسلام یک موقعیت اکثریتى را دربرمىگرفت. جداى از اسپانیاى مسلمان، این موردى بود که نمود خود را در طى دورههاى متعددى در چند جزیره حوزه مدیترانه و ناحیههاى کوچکى که در جنوب فرانسه و جنوب ایتالیا واقع بودند، نشان مىداد. قسمت دوم، راجع به تاریخى از اسلام مىشود که در آن مسلمانان در اقلیت واقع شدهاند و این قضیه از حدود قرن نهم شروع مىشود، وقتى که حکمرانان مسیحى، مخصوصا در شبه جزیره ایبریا (Peninsula Iberian) تصمیم گرفتند تا دیگر به اعدام اسرا مبادرت نورزند و در عوض، آنان را به عنوان برده فروخته و یا به استخدام خود در آوردند. از اواخر قرن یازدهم، پدیده اجتماعى بردههاى مسلمان در سرزمینهاى مسیحى بطور قابل توجهى رو به اهمیت نهاد، خصوصا در شبه جزیره ایبریا، ایتالیا، جنوب فرانسه، سیسیل و جزایر بالاریک (Balearic) . در این برهه از تاریخ، مسلمانان این مناطق تحت فشار مضاعف جامعه و کلیسا براى گرویدن آنها به مسیحیت و استحاله در جامعه خود بودند.
براى بعضى از پادشاهىهاى شبه جزیره ایبریا، دوره از قرن دوازدهم تا شانزدهم استثنایى در این زمینه مىباشد. وقتى که سرزمینهاى وسیعى از اسپانیاى مسلمان، توسط پادشاهان مسیحى دوباره فتح گردید، با وجود اعتراضات همیشگى کلیساى کاتولیک، آزادى و حمایت مذهبى به جمعیتهاى مسلمان محلى داده شد. اما بعد از سقوط گرانادا ( Granada) (1492)، این جمعیتها به زور تعمید داده شدند و سرانجام در اوایل قرن هفدهم، با داغ و نشان “رافضیان علاج ناپذیرى” که بر آنها نام مىنهادند، عمدتا آنها را به آفریقاى شمالى مىراندند. با این حال، این کار باعث پایانیافتن پدیده بردگان مسلمان نگردید. حضور آنها در کشورهاى اروپایى اطراف حوزه مدیترانه، بدون هیچگونه وقفهاى، تا قرن نوزدهم به ثبت رسیده است. فقط دوره روشنفکرى که به دنبال انقلاب فرانسه بوجود آمد، بیانیه آزادى مذهبى به عنوان حقى از حقوق جهانى بشر و لغو بردهدارى، بوجود آورنده شرایط لازم براى عصر مدرن در اسلام اروپاى غربى بود.
در اواخر قرن بیستم، حدود ۱۸ میلیون مسلمان در اروپا با تقریب۹ میلیون در اروپاى غربى و۹ میلیون در اروپاى شرقى وجود دارند. علاوه براین، جمعیتهاى کوچکى از چندهزار نفر مسلمان در مجارستان و فنلاند زندگى مىکنند. مسلمانان مجارستان از نسلهاى تاتار و مهاجرین کریمهاى (Crimean) مىباشند که به ترتیب در قرون چهارده و پانزده و قرون هفده و هیجده به این کشور آمدند. جمعیت مسلمانان فنلاند شامل مردمى از ریشه ترک تاتار ( Turko-Tatar) از مناطق ایدل اورال (Idel Ural) و ولگا (Volga) مىباشند که عمدتا بعد از انقلاب کمونیستى۱۹۱۷ به این کشور آمدند.
تعداد زیادى از مسلمانان با ریشه اروپایى، عمدتا در میان جمعیت دولتهاى بالکان دیده مىشوند. آنان از نسل گروههاى مختلفى که در زمان حکمرانى عثمانىها به دین اسلام مشرف شدند و همچنین از نسل گروههاى مسلمانى از لحاظ ریشه غیراروپایى، مخصوصا ترکها مىباشند. در نظر تاریخ درازمدتى که داشتهاند، شامل بسیارى از این گروهها از هر زمینه اجتماعى مىشوند که در میان آنها مىتوان به نخبگان مذهبى، فکرى، هنرى و تجارى اشاره کرد. با این حال، در اروپاى غربى شاهد تنوع اجتماعى بسیار کمترى در اسلام هستیم. در اصل اسلام هنوز دین مهاجرین، با درصد بالایى از کارگران آموزش ندیده، تعداد کمى از بازرگانان و کارمندانى از طبقه پایینتر را شامل مىگردد و فاقد یک دین پرورش یافته و رهبرى معنوى است. عامل مهم دیگرى که در تعیین وضعیت اجتماعى – قضایى آنها نقش بازى مىکند، این حقیقت است که تعدادى از آنها هنوز هم ملیت دولت اروپاى غربى را که در آنجا زندگى مىکنند، بدست نیاوردهاند. بنظر مىرسد که احتمالا فرآیند قبول تابعیت، چنددهه بیشتر طول مىکشد تا بطور کامل تکمیل گردد.
گروندگان به اسلام را مىتوان در همه کشورهاى اروپاى غربى یافت، اما تعداد آنها بسیار کم است. برجستهترین آن، از طریق ازدواج زنان با مسلمانان بوجود آمده که عملا یک نقش پیشروى در پایهریزى سازمانهاى زنان مسلمان – که از همه گروههاى قومى مسلمان عضو مىپذیرد – دارا مىباشد. تعداد گروندگان مرد خیلى کمتر است، با این حال نقش مهمى در فرآیندهاى مذاکره و ارتباطات متقابل فرهنگى میان گروههاى مسلمان از یک طرف و دولتها و جوامع اروپاى غربى از طرف دیگر بازى مىکنند. بعضى از آنها به عنوان محقق و نویسنده هم در غرب و هم در جهان اسلام معرفى شدهاند. از میان آنها مىتوان از روزنامه نگار اتریشى آقاى لئوپلدوایس، محمد اسد که قبل از جنگ جهانى دوم به دین اسلام مشرف شد و از فیلسوف فرانسوى آقاى روژه گارودى نام برد. اندلس اسپانیا تنها منطقه در اروپا مىباشد که در آن، گروندگان مرد به اسلام قابل توجه مىباشد و این منطقه تحت تاثیر نوع خاصى از منطقهگرایى قرار گرفته است. از این طریق، تنها منطقهاى در اروپا مىباشد که در آن مىتوان تشرف به اسلام را به عنوان بازیافتى از هویتى که در طى چندین عصر تحت فشار بوده است، تجربه نمود. (بعضى از آفریقایى – آمریکایىها در ایالات متحده به شیوه مشابهى ادعا مىکنند که بازگشت آنها به اسلام بازگشتى به دین اولیه آنها مىباشد.)
مهاجرین مسلمان در اروپاى غربى را مىتوان به سه گروه دستهبندى کرد: اولین گروه از آنها شامل ساکنانى مىشود که از مستعمرات پیشین بدانجا آمدهاند. در میان آنها مىتوان از گروههایى یاد کرد که رابطه تنگاتنگى با ارتشهاى استعمارى اروپایى داشتهاند و در زمان استعمارزدایى ترجیح دادند که کشور خود را ترک گویند. براى نمونه مىتوان از سربازان سابق الجزایرى و ملوکان و خانواده آنها در فرانسه و هلند یاد کرد. دیگرانى را که مىتوان در این دسته جاى داد، عبارت از مردمى هستند که به عنوان مهاجر در مسعتمرات سابق اقامت گزیدهاند، جایى که آنها جوامع خود را به عنوان اقلیتهاى قومى بنا نهادهاند. اقامت آنها در اروپا نتیجهاى از مهاجرت دوم آنها بود که عمدتا با توجه به دلایل اجتماعى – اقتصادى و سیاسى صورت پذیرفته است. در میان آنها بسیارى از کارگران حرفهاى، بازرگانان و کارمندان دیده مىشوند. براى نمونه مىتوان از هندىهایى که از آفریقاى شرقى آمده بودند و مهاجرین سورینامى (Suriname) که در انگلستان و هلند هستند، نام برد.
دسته دوم مهاجرین مسلمان عمدتا شامل کارگران آموزش ندیده و خانواده آنها مىشود. آنها از کشورهاى اطراف حوزه مدیترانه، شبه قاره هند و پاکستان و دیگر کشورهاى مسلمان در خاور دور و نزدیک مهاجرت کردهاند. شروع اولیه این فرایند، مهاجرت به طرف فرانسه و انگلستان بوده است که قبل از جنگ جهانى دوم به منصه ظهور رسید، ولى در دیگر کشورها عمدتا محدود به اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مىباشد. مخصوصا از اواخر دهه ۱۹۷۰ به بعد، فرآیند اتحاد بخشى مجدد به خانواده – که مبنایى براى نهادینه کردن زیرساخت مذهبى بود – شروع شده بود.
در بعضى کشورها گروههایى از یک قوم یا منطقه جغرافیایى ویژه، ریشه در اکثریتساکنین مسلمان دارند. این موردى است که مىتوان براى مهاجرین از مغرب و آفریقاى غربى در فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و بلژیک و براى مسلمانان مهاجر از شبه قاره هند، پاکستان در انگلستان مثال آورد. در مقایسه با جوامعى که در آنها زندگى مىکنند، تحرک اجتماعى در میان نسلهاى دوم و سوم این گروهها خیلى محدود باقى مانده است. درصد بیکارى در میان آنها بصورت بااهمیتى، از گروههاى خودرو بالاتر است.
جریان اخیر مهاجرین مسلمان شامل پناهندگان سیاسى از کشورهاى گوناگونى مىشود. درصد مهمى از آنها وجود دارند که به شیوههاى گوناگون، به تحصیلات بالاتر (غیرمذهبى) مثل دانشگاهها راه پیدا کردهاند. بسیارى از آنها دیدگاه سکولارى دارند و تاکنون نیز هیچ جامعه مسلمانى با یک رهبرى ویژه پایهریزى نکردهاند. با این حال، آنها نقش مهمى در فعالیتهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى در یک زمینه جامعترى را به عهده دارند. با توجه به سیاستهاى دولتى موجود، تمرکز پناهندگان از کشورهاى بخصوصى را مىتوان در دولتهاى معینى یافت. بطور مثال، جوامع ایرانى مهمى در ایتالیا و سوئد بنا نهاده شدهاند.